تصویر سازی از یک منظره/خلق یک فضا توسط نویسنده

KAI

کاربر فعال بازارچه
عضویت
2012-02-13
نوشته‌ها
155
پسندها
148
سابقه بازارچه
91
سلام
چند روز پیش با مدیران این بخش گفت و گویی داشتیم و من این موضوع رو مطرح کردم.قرار شد که این تاپیک زده بشه برای کسایی که دستی به قلم دارند و نوشتن شرح ها/نوشته ها و همین طور احتمالا" شعر و یا متن ادبی ای در مورد یک فضا/یک منظره/یک اتفاق و ...
و همین طور چون بخش داستان کمی فعالیتش کم شده نظر اون ها بر این بود که این جا زده بشه
و حالا توضیح در مورد این تاپیک:
ما تو این تاپیک.مثل تاپیک قبلی ام (بداهه نویسی/خاطره سازی) قصد داریم که بچه هایی که میتونند بنویسند.با انتخاب یک موضوع مشترک شروع به نوشتن متن هاشون کنند.ممکنه تو این تاپیک در مورد هر منظره و یا اتفاقی متنی نوشته بشه.بیشتر به خاطر تصویر سازی و خلق کردن یک فضا در ذهن خواننده توسط اون کسی که مینویسه.که با این کار تمرینی باشه برای بهتر نوشتن و همین طور نگاه دقیق تری به چیزهایی که میبینیم.فعال شدن خیال پردازی نویسنده برای خلق یک فضا که ممکنه تو واقعیت هم حتی ندیده باشه.
بر فرض مثال موضوعی مشخص میشه با این عنوان: یک روز زمستانی را شرح دهید.و شما میتونید جزییات یک روز زمستانی.کلیات.و همین طور موارد اضافی رو به دلخواه توی نوشته تون جا بدید.مثلا" برای همین موضوع:
صبح یک روز زیبای دیگر از بهمن ماه سال شروع شده.خورشید در آسمان غوغایی بس بیهوده میکند برای گرم کردن زمین.زمینی که حالا از دست برف ها سپید شده.به کوچه های بی عابر و کم رفت و آمد که نگاه کنید میبینید که هنوز هم برف مانده است و خیلی مانده تا خورشید با گرمایش.زورش برسد به این حجم دوست داشتنی سفید اما سرد.کوچه هایی که ماشین های زیادی از ان رد میشوند هم توسط خود ماشین ها و یا با کمک کارگرهای شهرداری و نمک پاشی.به سیاهی آسفالت روز به روز نزدیک تر میشود.گمان نمیکنم بعد از این دوباره برفی بیاید.چند روزی است این چند سانت برف باعث تعطیلی مدارس شده و همین طور شادی ها و خنده های کودکانه و بی دغدغه شان درون کوچه ها.برگ ریزان درخاتن تمام شده اما هنوز هستند درختانی که مقاومت کردند و داشته های پاییزی شان را از دست نداده اند.اما همان درختان کم تعداد نیز کم کم به سرنوشت خوابیدن دچار میشوند.و برگ ها هنوز ار ان ها میریزد.روی حجم سپید برف.ابری در آسمان نیست.شاید ابرها هم به یک تعطیلی اجباری رفته اند.در کوچ های کم تعداد و اندک که در پس پس کوچه ای خانه ای باشد.رد پای مردم را میبینی که شاید بر سر کار میروند از این راه.شاید رد پای دانشجویی است که امتحان مهمی دارد و ذکر این نکته هم ضروری است که جای پا ها هم دوام زیای نمی آورند.میمیرند از سرما و له میشوند از جای پای فرد دیگری بر رویشان.ماشین ها را برف فراگرفته.هم هی ان ها حداقل چند باری تلاش میکنند تا روشن بشوند.دیروز هم دیده بودم که رادیات یکی از ان ها بر اثر برخورد با سرما جان میداد.و صاحبش از مرگ رادیات قبلی میگفت و ترک برداشتنش.و جایگزینی مشابهی برایش.مثل برف.شک ندارم اگر کسی بی هوا بیرون بزند و از این هوا نفس بکشد.وقتی که شال گردنی نداشته باشد و کلاهی به سرش.جلوی این سپیدی کم می آورد و خودش را میسپارد به بیماری عجیبی به نام سرما خوردگی.امسال شاید اخرین باری باشد که عده ای برف را میبینند.شاید اخرین سالی باشد که عده ای در شهرهای دیگر.حسرت همین سرما را دارند.و یا کسانی هم هستند که تا قبل از این به سپیدی برف ها چشم ندوخته بودند و اولین بار است که درک میکنند این سرما را.به همراه برفی که کمکمان میکند تا زمستانمان یخ زده و غمگین نباشد.آدمده ام روی تراس طبقه ی بالا و دارم به این زمین یک رنگ کوچه نگاه میکنم.یک فنجان چایی هم دستم هست.بخار چایی و بخار دهان من معلوم میکند که هر دو زنده ایم.پس امروز هم روز دیگری است برای زندگی.روز دیگری است برای اندیشیدن در مورد روزهای رفته و نیامده.صبح زیبایی را تجربه کرده ام امروز.تجربه هایم را فراموش نخواهم کرد هیچ وقت
و ممکن بود این متن به صورت دیگری بیان بشه.که من شکل شادش رو در نظر گرفتم
و حالا از دوستانی که دستی به قلم دارند میخوام که من رو این جا تنها نگذارند و هر چند کوتاه در مورد موضوع عنوان شده متنی/نوشته ای و یا هر چیزی که اون فضا رو تو ذهن خواننده معلوم کنه بگذارند
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Black HAF
بالا